Saudi Arabia's Balancing Policy with Iran in Yemen

Authors

1 PhD Student in Department of Humanities and Law, Isfahan (Khorasgan) Branch of Islamic Azad University, Isfahan, Iran

2 Associate Professor of International Relations, University of Isfahan, Isfahan, Iran

3 Assistant Professor in Department of Humanities and Law, Isfahan (Khorasgan) Branch of Islamic Azad University, Isfahan, Iran

Abstract

Problem Definition: What are the reasons for Saudi Arabia's conservative foreign policy shift to an aggressive approach after the Arab spring in Yemen?
Purpose: Investigating and analyzing the causes of the Saudi military invasion of Yemen from two geopolitical and ideological aspects and its impact on Saudi Arabia's balancing policy with Iran.
Methodology: The study was conducted using the descriptive-analytic method. Data collection method was library one using scientific and research papers and online sites. The theoretical framework of this paper was derived from the theory of balance of power, which emphasizes the (relative) equality of power between the two rival blocs, providing a useful theoretical framework for examining the shift in the conservative approach of Saudi foreign policy to the aggressive approach following the Arab spring developments in Yemen.
Result: The findings of this article suggest that Ansarullah's full control over Yemen could change the balance of power for Iran's benefit by endangering Saudi security (provoking Shiites in the south and east as well as threatening oil transit through the strategic Bab al-Mandab Strait) and expand its sphere of influence in the Middle East. Saudi Arabia has changed its conservative foreign policy approach to an aggressive foreign policy towards Yemen after changes in Islamic awakening for expanding its influence and maximizing its security on the one hand and to curb the expansion of Iranian influence in the region with the aim of weakening the axis of resistance and balancing strategy on the other.
 

Keywords


مقدمه

گسترش نفوذ شیعیان الحوثی و انصارالله و تسلط آنها بر یمن، چشم‌انداز هشداردهنده‌ای برای عربستان و متحدان منطقه‌ای آن کشور است؛ زیرا آنها از نفوذ فزایندة ایران در منطقه نگران هستند. خروج یمن از زیر سیطرة عربستان، با توجه به جمعیت شیعیان ساکن در آن کشور و اینکه نفت خود را از مسیر تنگة هرمز (ایران) و باب‌المندب (یمن) به خارج صادر می‌کند، باعث خواهد شد آن کشور خود را در تنگنای ژئوپلیتیک ببیند.

به باور عربستان، ایران در پی بهره‌گیری از تحولات یمن برای تحت فشار قراردادن آن کشور، گسترش تشیع سیاسی در مرزهای جنوبی عربستان و سپس نفوذدادن این مسئله به داخل آن کشور است؛ به این ترتیب وقایع یمن که همچون تحولات عراق، لبنان، سوریه و بحرین ویژگی‌های هویتی و ایدئولوژیک برای ایران و عربستان دارد، نشان می‌دهد این کشور همچنان به‌مثابة یکی از حوزه‌های توجه و رقابت تهران و ریاض باقی خواهد ماند.

در نگاه استراتژیک ایران نیز، یمن وزنة تعادل در دریای سرخ (حیاط‌خلوت سعودی‌ها) دربرابر خلیج فارس محسوب می‌شود؛ درنتیجه نفوذ در آن کشور به معنای ایجاد موازنه در مقابله با عربستان است. قدرت‌گیری حوثی‌ها در یمن، عربستان را در محاصرة «کمربند شیعی» و در «تنگنای ژئوپلیتیک» قرار و توان، ظرفیت و نیز اهرم‌های اعمال فشار ایران بر عربستان و متحدان منطقه‌ای آن کشور را افزایش خواهد داد.

پرسش اصلی مقالة حاضر این است که عوامل اتخاذ سیاست موازنه‌سازی عربستان دربرابر ایران در یمن چیست. در پاسخ به پرسش اصلی نوشتار، این فرضیة اصلی آزموده شده است که حاکمیت کامل انصارالله بر یمن به زعم عربستان موازنة قدرت را به سود ایران تغییر و حوزة نفوذ آن را در منطقة خاورمیانه گسترش می‌دهد. درزمینة ارزیابی این برداشت، یافته‌های این مقاله مبین آن است که عربستان سعودی پس از تحولات بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا با تغییر سیاست خارجی محافظه‌کارانة خود به سیاست خارجی تهاجمی درقبال کشور یمن، درصدد مهار گسترش نفوذ ایران در منطقه و تضعیف محور مقاومت با رویکرد موازنه‎‌سازی بوده است. عربستان به‌ویژه در حوزة تحولات یمن تلاش کرد با ائتلاف با دیگر بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از تمامی ظرفیت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی خود برای جلوگیری از کنترل قدرت یمن به دست انصارالله بهره برد و با چینش جریان‌های همسو در ساختار قدرت، توسعة نفود ایران را در منطقه با چالش مواجه و از این راه درمقابل ایران موازنه‌سازی کند.

 

مبانی نظری پژوهش

موازنة قدرت

چهارچوب نظری موازنة قدرت با تأکید بر برابری (نسبی) قدرت میان دو بلوک رقیب، بستر نظری مناسبی را برای بررسی تغییر رویکرد محافظه‌کارانة سیاست خارجی عربستان به رویکرد تهاجمی پس از تحولات بهار عربی در یمن فراهم می‌آورد. در بین نظریه‌پردازان روابط بین‎الملل، رئالیست‌ها بر ضرورت موازنه‌گرایی در سیاست امنیتی کشورها تأکید دارند؛ از سوی دیگر آنان بر این اعتقادند که بدون موازنة قدرت، اهداف استراتژیک بلندمدت تحقق نمی‌یابد. هر کشوری براساس شرایط سیاسی و ژئوپلیتیکی خود به قدرت‌سازی مبادرت می‌کند. کشورهایی که مرزهای جغرافیایی گسترده داشته یا در جوار همسایگان تهدیدکننده قرار دارند، نیاز بیشتری به توازن قدرت پیدا می‌کنند. مورگنتا[1] معتقد است در سیاست بین‌الملل، کشورها می‌کوشند وضع موجود را حفظ کنند یا اینکه زمینۀ تغییر را در ساختار و الگوی رفتاری آن به وجود آورند. مدیریت نظام جهانی در شرایطی امکان‌پذیر است که بهره‌گیری از سیاست توازن منطقه‌ای به تعادل و همکاری منطقه‌ای بازیگران منجر شود (مصلی‌نژاد، 1390: 133- 135). توازن قوا، سیستمی از اتحاد قدرت‌هاست که در آن صلح و امنیت ممکن است با برابری (نسبی) قدرت میان دو بلوک رقیب برقرار شود. کشورهای دخیل در سیستم موازنۀ قوا به اتحاد با ممالک دوست متوسل می‌شوند تا ضمن حفاظت از خود، موقعیت قدرتی بهتری در قیاس با دیگران به دست آورند (Plano et al.‚ 1973: 26).

نظریة موازنة قوا به‌لحاظ مفهومی برمبنای دو گزارة بنیادین قوام گرفته است؛ 1. تمرکز قدرت در هر بازیگری اساساً کاهش ضریب امنیتی دیگر بازیگران را موجب خواهد شد؛ 2. در یک نظم آنارشیک بین‌المللی، دولت‌ها برای بقا و افزایش امنیت خود مجبور به مقابله با تمرکز قدرت در نظام بین‌الملل هستند. زمانی که یک قدرت بزرگ نشانه‌هایی از تلاش برای تسلط بر نظام بین‌الملل را بروز می‌دهد، دیگر قدرت‌های بزرگ با یکدیگر متحد می‌شوند تا از این راه ضمن مقابله با تمایلات هژمونیک در سیستم، بقا و استقلال خود را نیز حفظ کنند. تمامی بازیگران حاضر در سیستم، از انباشت قدرت بسیار نگران می‌شوند و تلاش می‌کنند هرگونه تغییر در سطح سیستم را رصد کنند و آمادگی خود را برای پاسخگویی افزایش دهند (چگنی‌زاده، 1392: 231).

 

اصول حاکم بر موازنة قدرت

مورتون کاپلان[2]، یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، شش قاعدة جوهری حاکم بر این نظام را به شرح زیر ارائه کرده است:

1. افزایش توان جنگی کشور به‌منظور مذاکره، نه جنگ؛ 2. بهره‌گیری از جنگ در مواقع ضروری؛ 3- ادامة جنگ تا تسلیم دشمن و نه نابودی آن؛ 4. مخالفت جدی تا برتری هریک از اعضا؛ 5. مخالفت با عضویت اعضا در سازمان‌های مافوق ملی؛ 6. همکاری با عضو شکست‌خورده (دوئرتی و گراف، 1372: 52- 54).

از منظر تاریخی، سیاست در خاورمیانه با سیستم موازنة قدرت پیش می‌رود. از نگاه تاریخی، خاورمیانه از زمان جنگ جهانی اول به‌مثابة منطقة بازی، مبارزه‌های هژمونیک و تقابل منافع قدرت‌های بزرگ خارجی مطرح بوده است. از سویی روابط رقابتی میان ایران و عربستان سعودی بازتاب‌دهندة نظریة کلاسیک موازنة قواست. به زبان ساده، توازن قدرت شرایطی است که در آن میان کشورهای همسایه یا کشورهای با قدرت یکسان هیچ‌گونه قدرت هژمونیکی وجود نداشته باشد (Paul James‚ 2004: 2).

موازنة منطقه‌ای، یکی از اصلی‌ترین شاخص‌های سیاست قدرت در دوران پس از جنگ سرد محسوب می‌شود. توازن قدرت منطقة خاورمیانه که از پیش از سال 2000 با نقش بازیگرانی چون عراق، ایران، مصر و ترکیه استوار بود، از سال 2000 به بعد شروع به تغییر کرد. نخست پس از حملة سال 2003 آمریکا به عراق، این کشور از فهرست بازیگران قدرت منطقه خارج شد؛ با این حال بزرگ‌ترین تغییر با روند تحولات بهار عربی در سال 2010 آغاز شد؛ مصر و سوریه که پیش از آن بازیگران منطقة خاورمیانه بودند، از مرکز قدرت خارج شدند و ایران و عربستان در مرکز قدرت خاورمیانه قرار گرفتند. درنتیجه رقابت هژمونی منطقه‌ای در خاورمیانه بین ایران و عربستان سعودی شکل گرفت. این رقابت در میان دو کشور به بروز جنگ‌های نیابتی در منطقه منجر شد؛ به بیان دیگر از زمان اشغال عراق در سال 2003 و نیز بهار عربی در سال 2011، کشورهایی نظیر سوریه، مصر و عراق از فهرست بازیگران برقرارکنندة توازن قدرت در منطقه خارج شدند و فقط عربستان به‌مثابة کشور متعادل‌کنندة قدرت دربرابر ایران باقی ماند؛ بدین ترتیب شرایطی که به عقب‌نشینی بعضی قدرت‌های منطقه‌ای خاورمیانه نظیر عراق، مصر و سوریه انجامید، درنهایت ایران و عربستان سعودی را به سمت هژمونی منطقه‌ای سوق داد (Sheehnan‚ 2016: 188).

جان مرشایمر[3] بر این موضوع تأکید دارد که «هژمون منطقه‌ای به‌مثابة موازنه‌کننده‌ای خارجی و فراملی در مناطق راهبردی محیط منطقه‌ای و جهانی عمل می‌کند؛ اگرچه آنان ترجیح می‌دهند آخرین نیروی موازنه‌گر در ایجاد توازن باشند. آنان تا حد امکان خود را از درگیری مستقیم بیرون نگه می‌دارند. ممکن است کسی از این امر تعجب کند؛ چرا بازیگری که مزیت نسبی نظامی دارد، به وجود یک هژمون منطقه‌ای دیگر واکنش نشان می‌دهد؟ هژمون‌های رقیب منطقه‌ای همچنان یکدیگر را از راه برهم‌زدن موازنة قوا در حیاط‌خلوت و منطقة تحت تسلط تهدید می‌کنند» (مرشایمر، 1390: 158).

بنابر نظریة موازنة قدرت، عربستان سعودی با توجه به فضای آنارشیک حاکم بر منطقه در پی بیشینه‌سازی قدرت نسبی خود است و در این روند تلاش می‌کند قدرت رقبای خود را کاهش دهد. سیاست خارجی عربستان متأثر از جریان‌ها و تحولاتی است که در سطوح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی با امنیت این کشور در ارتباط است؛ بنابراین هدف اصلی عربستان، بقا و حفظ خویش است. عربستان در گذشته به داشتن سیاست خارجی محافظه‌کارانه و تا حدی میانه‌رو مشهور بوده است؛ اما پس از تحولات بهار عربی، سیاست خارجی تهاجمی را در پیش گرفت. یکی از اقداماتی که سعودی‌ها برای توجیه سیاست خارجی تهاجمی خود انجام دادند، طرح تهدیدی منطقه‌ای بود که طی آن ایران، تهدید امنیت منطقه‌ای اعلام شد. درواقع عربستان تلاش کرد از این موضوع برای ایجاد ائتلافی منطقه‌ای علیه ایران بهره برد.

عربستان خود را قدرت هژمون منطقه‌ای می‌داند و ایران همواره این رهبری را به چالش کشیده است؛ بدین معنا که این کشور همواره خود را در یک فضای رقابت منطقه‌ای با ایران می‌بیند که رابطة دو کشور بدون هرگونه فضای اعتمادساز است؛ از همین رو هدف عربستان سعودی و سایر بازیگران «ائتلاف بازگرداندن امید» را باید جلوگیری از هژمونی و نفوذ ایران در منطقه ازجمله یمن دانست. شکل جلوگیری از جایگاه ایران به‌مثابة هژمون منطقه‌ای، به چگونگی موازنة قوا بستگی دارد. از آنجا که ایران تلاش می‌کند حوزة نفوذ خود را در جبهة مقاومت گسترش دهد، بازیگران منطقه‌ای از راهبرد محدودسازی قدرت ایران بهره می‌گیرند. سعودی‌ها نقش‌آفرینی ایران را در تقویت محور مقاومت به‌مثابة مداخلة جمهوری اسلامی ایران در حوزة خاورمیانة عربی تلقی و آن را در جهت کاهش نفوذ و نقش منطقه‌ای خود ارزیابی می‌کنند. با توجه به تأثیر رخداد بهار عربی بر عربستان، مقامات سعودی تلاش کردند برای رهایی از بحران‌های درهم‌تنیده در ساختار سیاسی این کشور، سیاست‌های خود را در سطح منطقه‌ای درزمینة موازنه‌سازی دربرابر جمهوری اسلامی ایران و گسترش نفوذ خود به‌صورت متقابل ساماندهی کنند.

 

روش پژوهش

روش پژوهش حاضر، توصیفی‌تحلیلی و شیوة گردآوری اطلاعات، کتابخانه‌ای است و از کتب، مجله‌های علمی‌پژوهشی و پایگاههای مختلف اینترنتی استفاده شده است.

 

یافته‌های پژوهش

الف- دلایل تغییر رویکرد محافظه‌کارانة سیاست خارجی عربستان به رویکرد تهاجمی در یمن

یمن به‌مثابة همسایة جنوبی عربستان همواره در سیاست خارجی این کشور جایگاهی ویژه‌ و در تحولات داخلی در جریان بهار عربی و پس از آن، بی‌شک مهم‌ترین نقش را داشته است. دلایل تغییر رویکرد محافظه‌کارانة سیاست خارجی عربستان به رویکرد تهاجمی در یمن از دو بعد ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک قابل بررسی است.

1. بعد ژئوپلیتیک

یمن به‌مثابة بخشی از شبه‌جزیرة عربستان به دلیل موقعیت ویژة ژئوپلیتیک خود یعنی اشراف بر خلیج عدن، اشراف بر تنگة استراتژیک باب‌المندب، اشراف بر آبراه حساس دریای سرخ، تسلط بر کوههای استراتژیک مران که از سواحل عدن آغاز و تا منطقة طائف در جنوب غربی کشیده می‌شود و همچنین مجاورت با استان‌های شیعه‌نشین جازان و الشرقیة عربستان، اهمیت ویژه‌ای برای عربستان دارد. آنچه مسلّم است تلاش عربستان برای تسلط بر امور داخلی یمن، عنصر ثابت سیاست خارجی سعودی‌ها از اوایل دهة 1930 به بعد بوده است. در تمامی بحران‌ها و تحولات یمن در دهه‌های گذشته، عربستان، بازیگری فعال و اثرگذار بوده و همواره نقشی مداخله‌جویانه در یمن داشته و این کشور را حیاط‌خلوت خود تلقی کرده است (التیامی‌نیا و همکاران، 1395: 185).

بیشتر مردم یمن گذشته از مذهب، جهت‌گیری سیاسی یا طبقة اجتماعی بر این باورند که عربستان نقش مهمی در بی‌ثباتی این کشور ایفا می‌کند (Bloomi‚ 2011: 147). در این زمینه، مهم‌ترین اقدامات عربستان در یمن به‌ویژه پس از تحولات بهار عربی عبارت‌اند از: ائتلاف‌سازی نظامی و کسب حمایت سیاسی، محاصرة اقتصادی و نظامی، بی‌اعتنایی به هنجارهای حقوقی و انسانی بین‌المللی، کسب حمایت سازمان‌ها و قدرت‌های بین‎‌المللی، جبهه‌بندی سیاسی و مذهبی، جنگ روانی و رسانه‌ای، تخریب زیرساخت‌های اقتصادی و دولتی، حملة نظامی و کشتار غیرنظامیان، مشروعیت‌زدایی از بازیگران مستقل و طرح دولت‌سازی نوین (مددی، 1394: 6).

عربستان سعودی همواره با چالشی ژئوپلیتیکی در منطقه روبه‌رو بوده است. این کشور از یک سو با خلیج فارس و از سوی دیگر با دریای سرخ مرتبط است؛ اما استفاده از این آبراهها مستلزم عبور از تنگة هرمز و باب‌المندب است. با توجه به اینکه ایران بر تنگة هرمز و یمن بر تنگة باب‌المندب اشراف دارند، عربستان همواره از موقعیت آسیب‌پذیر خود نگران بوده است. عربستان نفت خود را از راه تنگه‌های هرمز و باب‌المندب به خارج صادر می‌کند و در صورتی که تنگه‌های یادشده بسته شوند، صادرات نفت این کشور عملاً قطع می‌شود (جعفری ولدانی، 1388: 41).

 

 

شکل- 1: کشور یمن

 

در این زمینه مهم‌ترین استدلال سعودی‌ها در توجیه تجاوز نظامی به یمن در مارس 2015، تسلط حوثی‌ها بر یمن با طراحی ایران و تهدید آن برای امنیت دولت سعودی، منطقه و تنگة باب‌المندب عنوان شد؛ به تعبیر دیگر ائتلاف به رهبری عربستان سعودی با هدف مقابله با تهدیدی فوری و حیاتی یعنی گسترش نفوذ ایران شکل گرفته است (حسینی مقدم و یوسفی، 1396: 93). درواقع هدف نهایی عربستان از حمله به یمن به زعم خود، مقابله با تهدید امنیت ملی کشورشان توسط حوثی‌ها بوده است که از اواخر سال 2014 در پی تسلط کامل قدرت در یمن برآمدند. عربستان پس از شکل‌گیری جنبش حوثی‌ها در دهة 1990، تلاش کرد با پشتیبانی از حکومت وقت یمن، این تشکل را تضعیف کند؛ از این رو در جریان جنگ‌های صعده در سال 2009 به بهانة قطع رابطة جنبش حوثی‌ها با ایران، به‌طور آشکار در یمن مداخلة نظامی کرد. عربستان سعودی ازجمله کشورهای منطقه است که پس از سرنگونی صدام در عراق، خود را در رقابت جدی با ایران قرار داده است و تلاش می‌کند دربرابر ایران نوعی توازن برقرار و از رشد روزافزون قدرت ایران جلوگیری کند (برزگر، 1392: 229).

از دیگر اهداف مهم عربستان از رویکرد تهاجمی و حملة نظامی به یمن، یادآوری نقش خود به‌مثابة بزرگ‌ترین قدرت منطقه‌ای است. ناکامی‌ها و شکست‌های پی‌درپی سعودی‌ها در عراق و سوریه سبب شد تا به مداخلة نظامی در یمن روی آورند. عربستان یمن را حیاط‌خلوت خود می‌داند؛ درنتیجه طبیعی است به حوادث داخلی یمن و ناآرامی این کشور هم‌مرز حساس باشد. موفقیت‌های روزافزون سیاسی و اجتماعی انصارالله در یمن، این نکته را به ذهن تصمیم‌سازان سعودی متبادر ساخت که قدرت‌گیری انصارالله موجب افزایش سطح نفوذ منطقه‌ای ایران شده است. عربستان سعودی نظم منطقه‌ای شکل‌گرفتة پس از تحولات جهان عرب را در راستای منافع خود نمی‌داند و این توازن قدرت منطقه‌ای را در تقابل با نگاه و سیاست‌های خود ارزیابی می‌کند؛ به همین دلیل آل‌سعود در پی آن برآمدند تا با بهره‌گیری از بحران یمن، نظم و توازن قدرت موجود منطقه‌ای را به نفع خود تغییر دهند.

از دیگر دلایل تهاجم نظامی عربستان به یمن، تلاش مقامات سعودی برای بازسازی و احیای جایگاه دولت سعودی در عرصة منطقه‌ای و بین‌المللی است. دولت سعودی پس از تحولات جهان عرب تلاش کرد از قدرت نظامی خود به‌صورت عینی و فعالانه در این زمینه بهره برد. رهبران جدید عربستان (به‌ویژه محمدبن‌سلمان) معتقدند توسل به ابزارها و رویکردهای سنتی ناکارآمد سبب تضعیف جایگاه ملی سعودی و کاهش نقش‌آفرینی آن در منطقه شده است. گزینة یمن برای کاربرد قدرت نظامی نیز از این رو انتخاب شد که به باور سعودی‌ها، مخالفت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و مقاومت و هزینة نظامی کمتری را نسبت به گزینه‌های مشابه احتمالی در پی دارد (اسدی، 1394: 24).

عملیات طوفان قاطعیت علیه یمن به‌مثابة مهم‌ترین اقدام برای مهار نفوذ ایران مطرح شد؛ زیرا عربستان سعودی احساس کرد حوثی‌ها در مقام عامل ایران سعی دارند به‌طور یک‌جانبه بر اوضاع کل یمن مسلط شوند. به‌طور کلی دلایل عمدة دخالت نظامی عربستان در یمن به شرح زیر است:

1. گسترش نفوذ حوثی‌ها به‌لحاظ جغرافیایی که پس از کنترل صنعا، به سمت مرکز و جنوب حرکت کردند؛
2. گسترش قدرت حوثی‌ها در یمن به معنای تسلط ایران بر این کشور است؛ 3. ایالات متحده تمایلی به مداخلة مستقیم در تحولات یمن نداشت و به‌مثابة متحد سنتی عربستان خاطرنشان ساخت هیچ طرحی برای دخالت نظامی در یمن به‌منظور برقراری دوبارة توازن قدرت سیاسی در این کشور ندارد؛ از این رو عربستان احساس کرد مجبور است خود به‌تنهایی و مستقل از آمریکا عمل کند (همیانی، 1394: 69).

2. بعد ایدئولوژیک

از جنبة ایدئولوژیک نیز، بیشتر جمعیت شیعة یمن در مجاورت مرزهای جنوبی و شرقی عربستان ساکن‌اند که همواره با جمعیت شیعة عربستان در جنوب و شرق در تماس هستند. از دیدگاه آل‌سعود، شیعیان صعده، خطر بالقوه‌ای برای وهابیت به شمار می‌روند؛ به‌ویژه اینکه مانع بزرگی برای گسترش تفکرات آنها در خاک یمن هستند.

یکی از دلایل مهم دخالت عربستان در یمن، نگرانی این کشور از سرایت شورش‌ها به مناطق شیعه‌نشین عربستان بود. ازنظر آنها ایران در پی بهره‌گیری از یمن برای تحت فشار قراردادن عربستان سعودی و گسترش تشیع سیاسی در مرزهای جنوبی عربستان و سپس نفوذدادن این مسئله به داخل این کشور است. عربستان، شیعیان یمن را نمایندگان ایران می‌داند و معتقد است جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد به‌واسطة حوثی‌ها بر یمن حکومت و برای امنیت ملی عربستان ایجاد چالش و تهدید کند.

عربستان از جنگ چهارم الحوثی‌ها در سال 2004، متوجه نفوذ و تأثیرگذاری شیعیان در تحولات داخلی یمن و مناطق مرزی خود شد (کرمی، 1390: 1). از آنجا که برخی معتقدند انقلاب اسلامی ایران بیشترین تأثیر را بر جهان اسلام در بین شیعیان عربستان داشته است (حسینی متین، 1382: 155)، با تحولات یمن و قدرت‌یابی شیعیان، عربستان نگران اعتراضات و خیزش استان‌های شیعه‌نشین خود در جازان و الشرقیه شد. پیروزی انقلاب اسلامی ضمن احیای شیعیان، موجبات خروج از انزوا و گسترش ژئوپلیتیک شیعه را در کشورهایی چون بحرین، یمن، عراق و... فراهم کرد. بر همین اساس به عقیدة ریاض، تهران درصدد است در قسمت جنوبی عربستان، تکیه‌گاه شیعی ایجاد کند (Belen‚ 2015: 3).

اختلاف بر سر آیندۀ سیاسی یمن و جایگاه حوثی‌ها که هم‌آوا با آرمان‌های انقلاب اسلامی هستند، یکی از زمینه‌های تنش‌زا در روابط ایران و عربستان است. مقامات سعودی و دولت مستعفی یمن همواره ایران را به آموزش و ارسال کمک‌های نظامی برای آنها متهم می‌کنند (Whitaker‚ 2015: 3).

قدرت‌گیری حوثی‌ها در یمن، عربستان را در محاصرة «کمربند شیعی» و «تنگنای ژئوپلیتیک» قرار می‌دهد و توان، ظرفیت و نیز اهرم‌های اعمال فشار ایران بر عربستان و متحدان منطقه‌ای آن کشور را افزایش خواهد داد. این امر بی‌تردید برای عربستان تحمل‌ناپذیر خواهد بود. عربستان سعودی به‌مثابة متحد منطقه‌ای آمریکا به‎‌شدت از اینکه یمن به متحد ایران تبدیل شود، هراس و بیم آن دارد که این رویدادها تمامی شبه‌جزیرة عربستان را ضد خاندان سعودی برانگیزد (التیامی‌نیا و همکاران، 1395: 174).

سعودی‌ها کاهش حضور و قدرت‌یافتن شیعیان حوثی و جریان‌های نزدیک به آن را در یمن، عمده‌ترین استراتژی خود در دهۀ نخستین قرن 21 اعلام کردند (سجادپور، 1390: 118). در این زمینه سعودی‌ها با قدرت‌گیری انصارالله در یمن به‌شدت احساس خطر کرده و برای از بین بردن حوثی‌ها و تضعیف یا مقابله با نفوذ ایران در منطقه، دست به لشکرکشی و جنگ در یمن زده‌اند.

ب- منافع استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در یمن

وقوع انقلاب اسلامی ایران باعث شد روح تازه‌ای در کالبد شیعیان یمن دمیده شود. عصام العماد، یکی از مفتیان وهابی گرویده به مذهب تشیع می‌گوید: «اگر انقلاب اسلامی ایران به وقوع نپیوسته بود، مذهب زیدی در یمن از بین می‌رفت...» (تلاشان، 1391: 17).

شیعیان یمن به‌ویژه حوثی‌ها به‌لحاظ گرایش‌های سیاسی و اعتقادی، نزدیکی زیادی به ایران دارند و همین مسئله موجب شده است مردم یمن از ایران در مقام رهبر جهان تشیع برای تشکیل یک حکومت دینی اصیل الگوبرداری کنند. این مسئله به تعمیق قدرت جمهوری اسلامی ایران در یمن و کاهش قدرت عربستان و وهابیت در این کشور انجامیده و موازنة استراتژیک را درمقابل عربستان در منطقة جنوبی این کشور ایجاد کرده است (آل سید غفور و همکاران، 1394: 153).

در سال‌های اخیر با گسترش نفوذ شیعیان حوثی در جامعه و ساختار حکومت ‌یمن، این کشور به بخش دیگری از تضادهای هویتی ایران و عربستان تبدیل شده است. در این زمینه در صورت پیروزی انصارالله و تسلط کامل آن بر یمن، ضلع چهارم جبهة مقاومت (حضور پیش‌تر ایران در کشورهای عراق، سوریه و لبنان) در منطقه شکل می‌گیرد و این امر به معنی توسعة عمق استراتژیک ایران در منطقه و محاصرة عربستان توسط شیعیان است (هاشمی‌نسب، 1388: 290- 291).

موقعیت و گسترش نفوذ جنبش انصارالله و شیعیان الحوثی در یمن و تسلط بیشتر آنها بر تنگة راهبردی باب‌المندب، به‌مثابة یکی از مهم‌ترین مسیرهای انتقال انرژی در جهان و رگ حیاتی کشتیرانی در کانال سوئز، در کنار تسلط بر بندر الحدیده، حاکمیت متحدان منطقه‌ای ایران را تقویت می‌کند و تردد دریایی از کانال سوئز و خلیج فارس را به کنترل ایران درمی‌آورد. این موضوع چشم‌اندازی هشداردهنده برای قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است که از نفوذ فزایندة ایران در منطقه نگران هستند. در نگاه استراتژیک ایران، یمن یک وزنة تعادل در دریای سرخ (حیاط‌خلوت سعودی‌ها) دربرابر خلیج فارس محسوب می‌شود (خضری و همکاران، 1394: 184). درنتیجه نفوذ در آن کشور به معنای ایجاد موازنه در مقابله با عربستان است. یکی از دلایل اصلی دشمنی عربستان سعودی با ایران در تحولات یمن، احساس تهدید از افزایش نفوذ و قدرت ایران و کاهش نفوذ و قدرت خود در آن کشور است.

پیروزی کامل انصارالله در یمن نیز به زعم عربستان، موازنة قدرت را به سود ایران تغییر و حوزة نفوذ آن را گسترش می‌دهد. عربستان، اسرائیل و آمریکا بر این باورند که در صورت حاکمیت کامل انصارالله بر یمن و همچنین امکان تسلط بر شاهراه راهبردی تنگة باب‌المندب به‌مثابة حلقة اتصال تجارت شرق و غرب، وزن سیاسی و قدرت چانه‌زنی ایران در رویارویی با رقبای یادشده بسیار افزایش خواهد یافت.

ج- رقابت عربستان سعودی با ایران و تغییر موازنة قدرت منطقه‌ای

تبیین بخش جالب توجهی از سیاست خارجی ایران و عربستان درقبال یکدیگر را می‌بایست در گسترة ژئوپلیتیک منطقه‌ای و تحولات آن جست‌وجو کرد. عربستان طی سال‌های گذشته در چهارچوب رقابت ایران بر سر برتری منطقه‌ای به‌شدت از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عراق، سوریه، لبنان و بحرین و تشکیل آنچه «هلال شیعی» نامیده می‌شود، نگران بوده و تلاش کرده است این نفوذ را مهار کند (برزگر، 1392: 264). درواقع چند و چون این تحولات ژئوپلیتیکی در دوره‌های مختلف، شکل روابط ایران و عربستان و نوع سیاست خارجی آنها را درقبال یکدیگر، از دوستی و اتحاد تا تقابل و دشمنی متغیر ساخته است. از منظر ژئوپلیتیکی، مبنای سیاست تهاجمی فعلی عربستان درقبال ایران را می‌بایست در روند تحولات جنگ عراق (2003)، جنگ حزب‌الله و اسرائیل (2006)، انقلاب‌های عربی و جنگ داخلی سوریه (2011)، ظهور داعش (2014)، جنگ یمن (2015) و تأثیر همة اینها بر توازن منطقه‌ای جست‌وجو کرد.

عربستان سعودی همچنین نظم منطقه‌ای شکل‌گرفته پس از تحولات جهان عرب را درزمینة منافع خود قبول ندارد و این توازن قدرت منطقه‌ای را در تقابل با نگاه و سیاست خود ارزیابی می‌کند؛ به همین دلیل آل‌سعود در پی آن بوده‌اند تا با بهره‌گیری از بحران‌ها و فرصت‌های موجود، نظم و توازن قدرت موجود منطقه‌ای را به نفع خود تغییر دهند. الگوی رفتاری عربستان نشان می‌دهد دولت آن کشور قصد ندارد اجازه دهد تحول قدرت منطقه‌ای ایران ادامه یابد یا اینکه ارتقای نقش منطقه‌ای ایران به سکوت بگذرد؛ بنابراین آن کشور درقبال بحران‌های منطقه‌ای اخیر از الگوی سیاست تهاجمی استفاده کرده است (ترابی، 1390: 158- 160).

به زعم عربستان سعودی، ایران در حال تلاش برای مهندسی تغییر رژیم در دولت‌های خلیج فارس است و بنابراین تهدیدی حیاتی تلقی می‌شود (Mossalanejad‚ 2018: 44). در این زمینه، عربستان سعودی هدف راه‌اندازی جنگ یمن را جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در منطقه می‌داند (مصلی‌نژاد، 2017: 47).

د- زمینه‌های تعارض ژئواستراتژیک عربستان با ایران

حوزه‌های رقابت راهبردی میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، خلیج فارس، هلال خصیب (عراق، سوریه، لبنان و فلسطین) و سومین حوزه که در چند سال اخیر زمینة رقابت دو کشور را شکل داده، خلیج عدن و دریای سرخ است. در حوزة خلیج فارس، عربستان با تشکیل شورای همکاری خلیج فارس در اوایل دهة 80 میلادی و ایجاد نیروی سپر جزیره به توازن قوا درمقابل قدرت جمهوری اسلامی ایران دست زد؛ ولی رقابت‌های ایران و عربستان در بحرین پس از وقوع بهار عربی حائز اهمیت اساسی است؛ زیرا این کشور ازلحاظ جغرافیایی و مسائل هویتی برای طرفین، منطقة نفوذ قلمداد می‌شود. در این زمینه همزمان با تحولات بیداری اسلامی در بحرین، عربستان سعودی بیشتر از سایر اعضای شورای همکاری خلیج فارس، نقشی اساسی در روند تحولات و حفظ حاکمیت بحرین ایفا کرده است. عربستان سعودی، بحرین را حیاط‌خلوت و منطقة نفوذ خود تعریف می‌کند و بر این اساس خواستار حفظ حاکمیت آل‌خلیفه در این کشور است و هیچ‌گونه تغییر و تحول سیاسی را در آن نمی‌پذیرد. بحرین، حلقة وصل عربستان از راه خلیج فارس به تنگة هرمز و آب‌های آزاد است و نقشی محوری در توازن قوا در منطقه دارد (ساعی و علیخانی، 1392: 122).

از سوی دیگر مسئلة مهم و تأثیرگذار درزمینة نوع رویکرد ایران درقبال تحولات بحرین، پیوند مذهبی جمهوری اسلامی ایران با شیعیان بحرین است که بیشتر جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. اهمیت ژئوپلیتیک بحرین برای ایران از منظر منافع و ارزش‌ها نیز جالب توجه است. ازلحاظ منافع، بحرین در حوزة فوری سیاسی‌امنیتی ایران در منطقة حساس خلیج فارس قرار دارد.

در حوزة هلال خصیب با سقوط مهم‌ترین دشمن جمهوری اسلامی ایران در منطقه در سال 2003، یعنی حزب بعث و در رأس آن صدام در عراق و شکل‌گیری نظام جمهوری در این کشور (که به‌صورت طبیعی شیعیان بیشترین قدرت را در حکومت مرکزی آن دارند و با سوریه و لبنان متصل هستند)، توازن قوا در این حوزه به نفع جمهوری اسلامی ایران به هم خورد.

تنش بین ریاض و بغداد به دلیل افزایش نفوذ ایران در عراق پس از سال 2003 است. عربستان سعودی و کشورهای حوزة خلیج فارس خواستار یک حکومت سنی در عراق هستند. مواجهة آنها با یک حکومت شیعی در اطراف مرزهایشان به‌ویژه برای وهابیون عربستان خوشایند نیست و به این منظور آنها به هر ابزاری ازجمله ترور و کشتن افراد بی‌گناه برای مشارکت بیشتر در حکومت بغداد متوسل شدند.

حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مخلوع مصر، در سال 2005 در مصاحبه‌ای با تلویزیون العربیه ضمن تکرار واژة هلال شیعی گفت: شیعیانی که در کشورهای منطقه زندگی می‌کنند، بیش از اینکه به کشور خود وفادار باشند، به ایران وفادار هستند (احمدی، 1397: 68).

در انتخابات سال 2006، نوری المالکی شیعه‌مذهب به مقام نخست‌وزیری رسید و از این تاریخ به بعد، ایران توانست در عراق نفوذ بیشتری یابد و با وقوع تحولات عربی منطقه در سال 2011، نفوذ خود را به اوج برساند.

در سال‌های اخیر، یکی از مهم‌ترین چالش‌های ایران در عراق، شکل‌گیری و فعالیت گروه داعش در آن کشور بود. با توجه به تشدید فعالیت‌های داعش در عراق، یکی از حوزه‌های نفوذ ژئوپلیتیکی ایران با بحران مواجه و درمقابل بر فعالیت‌های عربستان در این کشور افزوده شد. عربستان با شکل‌گیری نهضت موسوم به بیداری اسلامی با رویکردی تهاجمی سعی کرد ضمن انتقال التهابات این تحولات به کشورهایی نظیر عراق و سوریه، به تسلیح تدریجی گروه‌های تروریستی نظیر داعش دست بزند؛ با این حال عربستان بیشتر سعی کرد نقش خود را در تحولات سیاسی عراق نظیر بعضی انفجارهای تروریستی یا حمایت از گروههای تکفیری پنهان یا حتی انکار کند (صادقی اول و همکاران، 1394: 135).

پس از شکل‌گیری تحولات سوریه در سال 2011 نیز، جمهوری اسلامی ایران در کنار قدرت‌های فرامنطقه‌ای نظیر روسیه و چین، از دولت سوریه حمایت کرد. از نگاه تهران، سوریه به‌مثابة دروازة استراتژیک به سوی جهان عرب، ابراز وجود درمقابل عربستان، سدی دربرابر قدرت آمریکا و اسرائیل و همچنین پل ارتباطی مهم برای دسترسی به حزب‌الله لبنان عمل می‌کند.

به عقیدة تصمیم‌گیرندگان سعودی، سقوط نظام بشار اسد، جایگاه و نقش سوریه را در حمایت از نیروهای مقاومت در سطح منطقه کاهش می‌دهد و از این راه ضمن پایان‌بخشیدن به نفوذ سوریه در لبنان و فلسطین، موازنة برهم‌خوردة منطقه‌ای با ایران را پس از تحولات جهان عرب متعادل می‌کند. تلاش‌های حکومت سعودی برای سقوط دولت اسد در کنار انگیزه‌های فردی، قومی و ایدئولوژیک در مقیاس بزرگ‌تر منطقه‌ای نیز قابل رؤیت است. این مسائل نشان می‌دهد عربستان به‌شدت نگران نفوذ منطقه‌ای ایران به‌ویژه در میان شیعیان است (دهشیری و حسینی، 1395: 123). سوریه ازجمله کشورهایی است که ایالات متحدة آمریکا تلاش کرد با ایجاد بحران در این کشور، آن را از ایران جدا کند. هدف این مداخله در گام اول، امنیت اسرائیل و در گام بعدی جلوگیری از شکل‌گیری شبکة ژئواکونومی ایران در منطقه است (Taheri & Naghosi‚ 2018: 236- 237).

یکی دیگر از مهم‌ترین صحنه‌های رقابت عربستان و ایران، تقابل دو کشور در لبنان بوده است. با ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر این کشور، در سال 2005، محافل غربی از حزب‌الله به‌مثابة یکی از اصلی‌ترین متهمان ترور وی یاد کردند. این ترور آغاز دور نوین رقابت و تقابل عربستان و ایران در لبنان شد. پس از پایان جنگ 33روزه، عربستان برای مقابله با تقویت جایگاه حزب‌الله و ایران و تقویت نقش اهل سنت و مسیحی‌ها در سیاست لبنان، کمک‌های فراوانی به این گروهها کرد. در این مقطع، توجه عربستان به لبنان بیش از پیش شد؛ زیرا ایران و حزب‌الله، جایگاه ویژه‌ای در سیاست‌ورزی لبنان کسب کرده بودند و عربستان چنین وضعی را تحمل نمی‌کرد.

در حوزة دیگر (خلیج عدن و دریای سرخ)، رقابت‌های ژئوپلیتیک عربستان با جمهوری اسلامی ایران پس از سقوط دولت متحد عربستان در یمن و قدرت‌گیری نیروهای همسو با جمهوری اسلامی ایران (حوثی‌ها و جنبش انصارالله) به اوج خود رسید. یمن اهمیتی معادل مجموعة شورای همکاری خلیج فارس در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و راهبردهای امنیتی عربستان دارد. این کشور همواره پاشنة آشیل سعودی‌ها در شبه‌جزیره بوده است. بدیهی است ائتلاف به رهبری عربستان برای حمله به یمن با هدف مقابله با تهدیدی فوری و حیاتی (البته از دیدگاه کشورهای عضو ائتلاف) یعنی «گسترش نفوذ ایران» شکل گرفته است.

نگرانی عمدة عربستان در دو حوزة خلیج فارس و خلیج عدن، افزون بر چالش حوزة نفوذ، طرح مطالبات شیعی است که امروزه در دو سازمان تشکل‌یافته یعنی «جنبش الوفاق» و «جنبش انصارالله یمن» متجلی شده است و همچنان ادامه دارد. آنچه در این سطح بیش از همه برای سعودی‌ها اهمیت راهبردی دارد، حفظ هیمنة خود و اجازه‌ندادن به دیگر قدرت‌های ذینفوذ برای حضور در این منطقه است (کرمی، 1394: 4).

 

یافته‌های پژوهش

از مهم‌ترین دلایل منطقه‌ای عربستان برای تغییر رویکرد محافظه‌کارانة سیاست خارجی خود به رویکرد تهاجمی پس از تحولات بهار عربی در یمن، رقابت منطقه‌ای با ایران است. حضور پیش‌تر ایران در عراق، سوریه، لبنان و هم‌اکنون یمن، به معنای بازی برد - باخت به نفع ایران است. به باور عربستان، نفوذ و توان اثرگذاری ایران در منطقه و مسائل مهم آن بسیار افزایش یافته است و صعود شیعیان به رأس هرم قدرت در منطقه قابل پذیرش نیست.

عربستان سعودی، یمن را حیاط‌خلوت خود می‌داند و تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد نفوذ جمهوری اسلامی را در این کشور کم کند؛ بنابراین رقابت محوری روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی به‌مثابة دو بازیگر رقیب، مدت‌هاست وارد یک بازی بزرگ امنیتی در سطح منطقه شده است. رقابت این دو قدرت عمدتاً ماهیتی ایدئولوژیک و استراتژیک دارد که محدودة جغرافیایی وسیعی از سواحل مدیترانه تا دریای سرخ و خلیج فارس را شامل می‌شود.

یکی از مهم‌ترین نمودهای عینی این رقابت استراتژیک در سال‌های اخیر که رهبران سعودی را از گسترش نفوذ ایران و تضعیف جایگاه خود و متحدانشان در منطقه نگران ساخته است، رویدادهای پس از سال 2011 موسوم به بهار عربی بود. با سقوط دولت علی عبدالله صالح و پیرو آن دولت انتقالی منصور هادی و کنترل صنعا به دست حوثی‌ها در اواخر سال 2014 و توازن قوای منطقه‌ای که پیش‌تر به نفع ایران و با حضور در کشورهای عراق، سوریه و لبنان تغییر یافته بود، تقویت و اقتدار سعودی‌ها در شبه‌جزیره به چالش کشیده شد. تحولات یمن بیش از دیگر تحولات کشورهای منطقه، دو کشور جمهوری اسلامی ایران و عربستان را رودرروی هم قرار داده است. عربستان از مارس 2015 با حملات نظامی به یمن، در پی ایفای نقش هژمونی منطقه‌ای خود بوده است و رسیدن به این مهم را در چهارچوب ائتلاف‌سازی سیاسی- نظامی منطقه‌ای در پرتو سیاست تضعیف توانمندی‌های راهبردی منطقه‌ای ایران و حذف ایران از نظم‌سازی منطقه‌ای دنبال کرد.

کشور فقیر یمن اهمیتی استراتژیک در رقابت بین ایران و عربستان دارد؛ به گونه‌ای که می‌توان ادعا کرد بحران یمن در واقع بازی بزرگ ایران و عربستان است (صادقی و احمدیان، 1389: 261- 262). در این بازی، عربستان سعودی تلاش کرده است با تشکیل ائتلاف و تهاجم نظامی به یمن، انصارالله را از قدرت سیاسی حذف و با چینش جریان‌های همسو در ساختار قدرت از نفوذ ایران در دولت یمن جلوگیری کند.

ازنظر مقامات سعودی، پیروزی انصارالله در موقعیت جغرافیایی راهبردی یمن به زنجیرة پیروزی‌های گفتمان انقلاب اسلامی و مقاومت در منطقه، حلقه‌ای دیگر می‌افزاید و سبب می‌شود دولت مستقل دیگری با گفتمان غالب استقلال و مقاومت در این منطقه پراهمیت شکل گیرد (نجات و همکاران، 1395: 161).

براساس یافته‌های این پژوهش، تسلط و حاکمیت کامل حوثی‌ها و انصارالله بر یمن، امنیت ملی عربستان سعودی را با توجه به آنچه پیش‌تر از دو بعد ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک بحث و بررسی شد (تحریک شیعیان جنوب و شرق و همچنین تهدید ترانزیت نفت از تنگة استراتژیک باب‌المندب)، به خطر خواهد انداخت و درواقع آن کشور این تحول را مساوی با نابودی خود می‌پندارد؛ بنابراین عربستان برای رهایی از این معضل و تضمین امنیت ملی خود و کنترل و مدیریت این تهدید به هر نحو مقتضی (حتی با تغییر سیاست خارجی محافظه‌کارانة سنتی خود به سیاست خارجی تهاجمی، ائتلاف‌سازی با کشورهای منطقه و فرامنطقه، اتحاد با رژیم اسرائیل و...) و با صرف هزینه‌های هنگفت به مقابلة خود با انصارالله ادامه خواهد داد؛ تا جایی که قدرت این گروه و حامیان آنها را دچار فرسایش سازد.

بنابر شواهد و مستندات موجود، مهم‌ترین راهبرد دولت آل‌سعود در مدت نزدیک به 5 سال بمباران بی‌امان خود در کشور ضعیف و مصیبت‌زدة یمن، مبنی بر این مهم بوده است که ضمن شکست انصارالله، نیروهای طرفدار خود را در ساختار قدرت یمن حاکم یا در بدترین شرایط ممکن با تقسیم قدرت یمن با حوثی‌ها، آنها را در حاکمیت یمن سهیم کند و در این زمینه به نظر نمی‌آید از این هدف استراتژیک خود دست بکشد.

عده‌ای از تحلیلگران مسائل منطقه بر این باورند که عربستان سعودی در باتلاق جنگ یمن فرورفته و براثر حملات پهپادی یمن به آن کشور و به‌ویژه به تأسیسات نفتی آرامکو، آسیب‌پذیری‌اش دوچندان شده است و همین عامل باعث خواهد شد با انصارالله به مصالحه برسد؛ اما نگارنده بر این باور است که احساس تهدید عربستان از سوی گروهی (حوثی‌ها) که با تسلط خود بر یمن قدرت سیاسی و بنیان‌های اقتصادی عربستان را به چالش می‌کشد، باعث شده است سعودی‌ها در سیاست‌های منطقه‌ای خود دست به اقداماتی بزنند که با گذشتة حکمرانی‌شان تفاوت‌های اساسی دارد. یافته‌های نگارنده در این پژوهش حاکی است حمایت‌های هرچند معنوی ایران از حوثی‌های یمن که هنوز تسلط کامل خود را بر آن کشور به دست نیاورده‌اند، به احساس بیم مفرط آل‌سعود از فروپاشی رژیم خود انجامیده است که پیامدهای آن عبارت‌اند از: 1. نزدیکی عربستان و بعضی از کشورهای حوزة خلیج فارس به رژیم صهیونیستی؛ 2. درخواست کمک از دولت آمریکا و دادن امتیازات فراوان به آن؛ برخلاف دولت اوباما که تمرکز خود را بر تحولات شرق (مقابله با سیاست چین) گذاشته بود و به تحولات خاورمیانه کمتر توجه می‌کرد، آل‌سعود عاجزانه و با دادن امتیازات و خریدهای نظامی فراوان، از دولت آمریکا خواسته‌اند برای مقابله با سیاست‌های ایران در یمن به آنها کمک کند و دولت آمریکا به‌ویژه پس از حمله به تأسیسات نفتی آرامکو، 14 هزار نیروی نظامی خود را در عربستان مستقر کرد و ایران را تحت شدیدترین تحریم‌های اقتصادی، معاملات تجاری و همکاری‌های بانکی با خارج قرار داد؛ 3. اقدام به جنگ نیابتی با کمک تکفیری‌ها؛ سعودی‌ها برای مقابله با نقش‌آفرینی ایران در تحولات یمن و برای جلوگیری از گسترش نفوذ آن در منطقه، دست به جنگ نیابتی با کمک تکفیری‌ها در کشورهای عراق، سوریه و لبنان زدند تا ایران را با صرف هزینه‌های زیاد در آن کشورها مشغول و آن را از حیاط‌خلوت و محیط امنیتی بلافصل خود دور کنند.

این سیاست‌های عربستان که فقط به چند نمونه از آنها اشاره شد، به‌منظور موازنه‌سازی دربرابر ایران اتخاذ شده است و تا زمانی که این توازن قدرت منطقه‌ای برقرار نشود، این چالش کماکان پابرجا خواهد بود.

 

نتیجه‌گیری

موقعیت استراتژیک یمن به‌ویژه تسلط بر تنگة باب‌المندب، بنادر و جزایر واقع در دریای عرب و سرخ و همچنین جمعیت شیعة ساکن در شمال آن کشور در استان صعده که همواره با جمعیت شیعة عربستان در جنوب و شرق آن در تماس بوده‌اند، باعث شده است یمن همواره در سیاست خارجی عربستان سعودی جایگاه ویژه و حساسی داشته باشد. تلاش عربستان برای تسلط بر امور داخلی یمن، عنصر ثابت سیاست خارجی آن از اوایل دهة 1930 به بعد بوده است. عربستان همواره در تمامی بحران‌ها و تحولات یمن در دهه‌های گذشته، بازیگری فعال و اثرگذار بوده‌ و نقشی مداخله‌جویانه در یمن داشته و این کشور را حیاط‌خلوت خود تلقی کرده است.

مسئلة اصلی این پژوهش، بررسی دلایل تغییر رویکرد محافظه‌کارانة سیاست خارجی عربستان به رویکرد تهاجمی در یمن بوده است. دلایل این تغییر رویکرد از دو جنبة ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک، و همچنین رقابت و زمینه‌های تعارض ژئواستراتژیک دو کشور در سطح منطقه بررسی شد.

یافته‌های پژوهش نشان داد به باور عربستان سعودی، قدرت‌یابی انصارالله در یمن و شکل‌گیری یک حکومت اسلامی و مردمی در آن کشور، همسو با منافع منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران ارزیابی می‌شود. حاکمیت کامل انصارالله در یمن به زعم عربستان، موازنة قدرت را به سود ایران تغییر و حوزة نفوذ آن را در منطقة خاورمیانه گسترش می‌دهد.

قدرت‌گیری حوثی‌ها در یمن، عربستان را در محاصرة «کمربند شیعی» و «تنگنای ژئوپلیتیک» قرار می‌دهد و توان، ظرفیت و نیز اهرم‌های اعمال فشار ایران بر عربستان و متحدان منطقه‌ای آن کشور را افزایش خواهد داد. این امر به معنی توسعة عمق استراتژیک ایران در منطقه و محاصرة عربستان با شیعیان است که بی‎تردید برای عربستان تحمل‌ناپذیر خواهد بود.

حاکمیت آل‌سعود از نظم شکل‌گرفته در یمن پس از تحولات بهار عربی و منطقه به هیچ‌وجه رضایت نداشته و به انحای مختلف خواهان برهم‌زدن آن است. عربستان بنابر دلایلی که پیش از این گفته شد، حاضر به امتیازدهی به ایران دربارة کشور یمن نخواهد بود؛ همان‌گونه که ایران هم از منافع خود در عراق و به‌ویژه در سوریه با وجود هزینه‌های سنگین آن کوتاه نخواهد آمد؛ زیرا هر دو کشور برای حفظ حیات و تأمین امنیت خود به کشورهای یادشده نیاز دارند.

از زمان جنگ یمن، کشورهایی چون عراق، پاکستان، عمان و کویت برای ترمیم روابط دو کشور ایران و عربستان میانجیگری کردند؛ اما با وجود نرمش ایران، سعودی‌ها در این راه از خود کمترین نرمشی نشان ندادند و واکنش آنها همواره منفی بوده است. از سوی دیگر برخی تحلیلگران مسائل منطقه پس از ساقط‌شدن پهپاد آرکیو- 4 گلوبال هاوک نیروی هوایی آمریکا در نزدیکی تنگة هرمز با سامانة پدافند هوایی ایران در خردادماه 1398 و همچنین حملة پهپادی یمن به تأسیسات نفتی آرامکو اذعان کردند عربستان از مجاری غیررسمی به‌دنبال مذاکره با ایران است؛ اما شاید این یک تاکتیک باشد؛ زیرا آن کشور گذشته از اینکه به «ابتکار صلح هرمز» به پیشنهاد ایران علاقه‌ای نشان نداد، در ماه سپتامبر سال جاری نیز پس از بحرین به ائتلاف تحت رهبری آمریکا در خلیج فارس پیوست.

یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد رقابت میان عربستان و ایران و تعارض منافع این دو کشور در بحران یمن، یک بازی با حاصل‌جمع جبری صفر ایجاد کرده و نتیجة این بازی، تضاد و کشمکش است. بدیهی است برای برون‌رفت از این بحران، لازم است دو کشور دربارة مناطق حوزة نفوذ خود مذاکره کنند و به تفاهم برسند. این کار ضمن اینکه از محاصرة یمن و خونریزی بیشتر مردم مظلوم آن کشور جلوگیری خواهد کرد، باعث فروپاشی اتحادها و ائتلاف‌ها علیه ایران، حضور کم‌رنگ قدرت‌های فرامنطقه‌ای در خاورمیانه، کاهش هزینه‌های جنگی و اقتصادی برای ضربه‌زدن به یکدیگر، افزایش ثبات، امنیت منطقه و... خواهد شد.

 

قدردانی

نگارنده بر خود لازم می‌داند از مساعدت مدیران کتابخانة دانشکدة حقوق و علوم سیاسی، کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران و همچنین دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه در انجام این پژوهش قدردانی کند.

 



[1] Morgenthau

[2] Morton Kaplan

[3] Mearsheimer H.John

 1- آل سید غفور، سید محسن، کاظمی، احسان، موسوی دهموردی، سید محمد، (1394)، تبیین رقابت استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی در یمن، فصلنامة سیاست خارجی، سال 29، شمارة 2، تهران، 145- 167.
 2- احمدی، سید عباس، (1397)، تبیین مفهومی ژئوپلیتیک شیعه (ارائة تعریفی جدید)، فصلنامة ژئوپلیتیک، سال 14، شمارة 1، تهران، 58- 81.
 3- اسدی، علی‌اکبر، (1394)، مداخلة نظامی سعودی در یمن: در جست‌وجوی امنیت یا پرستیژ، وب‌سایت ابرار معاصر تهران.
 4- التیامی‌نیا، رضا، باقری دولت‌آبادی، علی، نیک‌فر، جاسب، (1395)، بحران یمن: بررسی زمینه‌ها و اهداف مداخلات خارجی عربستان و آمریکا، فصلنامة پژوهش‌های راهبردی سیاست، سال 5، شمارة 18، تهران، 171- 198.
 5- برزگر، کیهان، (1392)، تحولات عربی، ایران و خاورمیانه، مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، چاپ اول، تهران، 340ص.
 6- ترابی، طاهره، (1390)، آمریکا و ثبات خلیج فارس در روند رقابت‌های ژئوپلیتیک ایران - عربستان، فصلنامة دیپلماسی صلح عادلانه، سال 3، شمارة 5، مرکز بین‌المللی مطالعات صلح (اروپا)، 155- 174.
 7- تلاشان، حسن، (1391)، انقلاب اسلامی ایران و تأثیر آن بر تحولات ژئوپلیتیک شیعه در یمن، فصلنامة علمی‌پژوهشی شیعه‌شناسی، سال 10، شمارة 40، قم، 7- 30.
 8- جعفری ولدانی، اصغر، (1388)، عربستان و رؤیای تسلط بر یمن؛ رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، شمارة 17، تهران، 37- 67.
 9- چگنی‌زاده، غلامعلی، (1392)، موازنة قوا و روابط راهبردی چین با ایالات متحدة آمریکا، فصلنامة روابط خارجی، سال 5، شمارة 4، تهران، 227- 263.
10- حسینی متین، مهدی، (1382)، عربستان سعودی: تحولات داخلی و بحران‌های فراروی، فصلنامة مطالعات خاورمیانه، سال 10، شمارة 3، تهران، 147- 170.
11- حسینی مقدم، ناهید، یوسفی، بهرام، (1396)، راهبرد عربستان سعودی درقبال بحران یمن (2010- 2015)، مجلة بین‌المللی پژوهش، دورة 3، شمارة 25، کرج، 79- 103.
12- خضری، احسان، صفوی، سید حمزه، پرهیزکار، امین، (1394)، ریشه‌یابی منازعات ایران و عربستان؛ مطالعة موردی: سه کشور عراق، بحرین و یمن، فصلنامة تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، دورة 7، شمارة 23، شهرضا، 179- 207.
13- دوئرتی، جیمز، فالتز گراف، رابرت، (1372)، نظریة متعارض در روابط بین‌الملل، ترجمة علیرضا طیب و وحید بزرگی، انتشارات قومس، چاپ اول، تهران، 880ص.
14- دهشیری، محمدرضا، حسینی، سید محمدحسین، (1395)، ژئوپلیتیک منطقه و روابط ایران و عربستان، فصلنامة روابط خارجی، سال 8، شمارة 1، تهران، 111- 143.
15- ساعی، احمد، علیخانی، مهدی، (1392)، بررسی چرخة تعارض در روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی با تأکید بر دورة 1384- 1392، فصلنامة تخصصی علوم سیاسی، سال 9، شمارة 22، کرج، 103- 129.
16- سجادپور، محمدکاظم، (1390)، معضلات متراکم، آمریکا و یمن، دیپلماسی ایرانی، سایت دیپلماسی ایرانی؛ کد 13617؛ www.irdiplomacy.ir.
17- صادقی اول، هادی، نقدی عشرت‌آباد، جعفر، میرکوشش، امیرهوشنگ، (1394)، تحلیل روابط ایران و عربستان سعودی از منظر نظریة واقع‌گرایی انگیزشی (1384- 1394)، فصلنامة تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، دورة 7، شمارة 25، شهرضا، 129- 160.
18- صادقی، حسین، احمدیان، حسن، (1389)، دگرگونی جایگاه منطقه‌ای یمن؛ امکانات و چالش‌ها، فصلنامة راهبرد، سال 19، شمارة 56، تهران، 250- 270.
19- کرمی، کامران، (1390)، بهار عربی و عربستان سعودی: آثار و واکنش‌ها. فصلنامة مطالعات خاورمیانه، دورة 18، شمارة 66، تهران، 79- 98.
20- کرمی، کامران، (1394)، جنگ یمن و شکل‌بندی رفتار جدید عربستان در محیط متغیر منطقه‌ای، تهران، پایگاه تحلیلی‌خبری دیپلمات.
21- مددی، جواد، (1394)، الزامات رویارویی با ائتلاف سعودی، فصلنامة مطالعات راهبردی جهان اسلام، سال 16، شمارة 2، تهران، 61- 84.
22- مرشایمر، جان، (1390)، تراژدی سیاست قدرت‌های بزرگ، ترجمة غلامعلی چگینی‌زاده، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، چاپ سوم، تهران، 592ص.
23- مصلی‌نژاد، عباس، (1390)، تحلیل سیاست موازنة قدرت ایران در رهیافت رئالیستی و نئورئالیستی، فصلنامة پژوهش‌های روابط بین‌الملل، دورة 1، شمارة 1، تهران، 131- 158.
24- نجات، سید علی، موسوی، سیده راضیه، صارمی، محمدرضا، (1395)، راهبرد عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران درقبال بحران یمن، فصلنامة مطالعات روابط بین‌الملل، سال 9، شمارة 33، تهران، 137- 179.
25- هاشمی‌نسب، سعید، (1388)، بررسی تحولات اخیر یمن، پژوهش‌های منطقه‌ای، دورة 1، شمارة 2، قم،
280- 300.
26- همیانی، مسعود، (1394)، تغییر جهت در سیاست خارجی عربستان سعودی: از استراتژی موازنه تا رهبری ائتلاف، فصلنامة سیاست خارجی، سال 29، شمارة 1، تهران، 53- 74.
27- Belen Ana, Antepazo‚ (2015). "Saudi Arabia: A Reginal Power Facing Increasing Challenges", Documento de Opinion, Institute Espanol de Estudios Estrategioos, Pp 1-10.
28- Blumi, Isa.‚ (2011), Chaos in Yemon: Societal Collapse and the New Authoritarianism, Routledge.
29- James, T.‚ Paul‚ V.‚ Wirtz, I.‚ Fortmann, M.‚ (2004). Balanced of power: Theory and Practice in the 21th century‚ Stanford University‚ California‚ 2 p.
30- Mossalanejad, Abbas‚ (2018). The Middle East Security and Donald Trump’s Grand Strategy‚ Geopolitics Quarterly, Vol 13, No 4‚ Pp 20-52.
31- Mossalanejad, Abbas‚ (2017). Trump’s Middle East Policy Making and the Future of security‚ Geopolitics Quarterly, Vol 12, No 4‚ Pp 39-65.
32- Plano, C.‚ (1937). Political science dictionary, lllinois: Dryden press, Hinsdale, 26 p.
33- Sheehnan, Micheal‚ (2016). The balance of power‚ History and Theory‚ Routledge‚ London and New York‚ 188 p.
34- Taheri, Ebrahim‚ Naghosi, Sana ‚(2018). Review of US Foreign Policy in the Middle East‚Looking to the Future‚ Geopolitics Quarterly, Vol 13, No 4.
Whitaker, Brian‚ (2015). "Historical riview of relations Yemen and Saudi Arabia", al-bab news, http://www.al-bab.com/blog/2015/march/yemen-saudirelation‚ htm#sthash‚ D